۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

آخرت فقط برای بدبخت و بیچاره هاست

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

می گویند زمانی که خدا آدم و حوا را از ملکوتش بیرون کرد و هبوط کردند بر زمین ان دو , کاملا برهنه بودند و اولین چیزی که بعد از هبوطشان درک کردند احساس شرم از برهنه بودنشان در مقابل یکدیگر بود و با برگ خود را از دید دیگری پوشانیدند. به قول دکتر شریعتی ان سیب که خوردند ، میوه بصیرتشان بود. کار ندارم به این حرف ها. این زمانه انگار دارد بر می گردد به همان دوران صدر خلقت آدمی. به همان دوران که یا وجود داشته اند یا افسانه بودند. نمی دانم نتیجه ی چیست. توطئه ، انحراف ، شیطان پرستان ، مدرنیسم ، پست مدرنیسم یا هر چیز دیگری. آدم مذهبی هم نیستم که بخواهم ربطش دهم به دین و شریعت. ولی زمانه عوض شده است. دیگر انگار ان حیا وجود ندارد. عریانی آدم ها در برابر یکدیگر عادی شده است. زمانی که بچه بودم وقتی فیلمی می دیدم جلوی بزرگ تر ها که جماعت نسوان دامن کوتاهی پایش بود سرخ و سفید می شدم جلوی دیگران. اما الان طوری شده است که شرت و سوتین طرف هم طبیعی جلوه می نماید. دیگر راحت نمی توانی در جمع خانواده بنشینی و فیلم ببینی. قدیم تر ها زن و مرد وقتی تو بغل هم می رفتند باید می خوابیدی رو کنترل تا قطعش کنی تا نکند کسی بوسه های آن ها را ببیند. اما الان راحت کار به جاهای خیلی باریک تر می کشد به راحتی آب خوردن.

زمانه تغییر کرده است. تو هم باید با آن تغییر کنی. وگرنه اگر رفتی جای دیگری تاب تغییراتش را نمی اوری و آب خوش از گلویت پائین نمی رود.

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

آن روز که همه به دنبال چشمان زیبا هستند تو به دنبال نگاه زیبا باش

علی شریعتی

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

این روزها را اصلا دوست ندارم. همه جا رنگ غم گرفته است. از بچه گی نتوانستم به این حرف ها و احساسات احساس نزدیکی کنم. نتوانستم بفهمم این همه سال این همه تو سر وسینه زدن برای چیست. این همه مزخرفات تکراری این معمعین و مداحان سوهان روح است. مختارنامه ای هم که این همه دلنشین بود تبدیل شده است به آینه عقاید حکومت. زود بگذرد این روزها که حال ادم را می گیرد.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه



می خواهم برای مدتی بروم درون خودم و یک تابلو ورود ممنوع برنم روی درش. چیزی در زندگی ام گم کرده ام. شاید پیدایش کنم.