۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه
ده ماه از لاج کردن گذشت و هنوز خبری نیست. ایمیل ها هم خبری از تغییر نمی دهد فعلا. میان زمین و آسمانیم. هر دو خسته شدیم از این پروسه. فکرش را نمی کردیم این قدر طولانی شود. تا کی جناب افیسر مشخص شود و تا کی بقیه ی کارها انجام شود. به سارا می گویم آن قر طولانی شده است که فکر می کنم جوابش به نوه مان برسد. سعی می کنیم کور سوی امید را زنده نگه داریم.
* می دانم در مقابل کسانی که بالای 20 ماه و 30 ماه هستند چیزی نیست. ولی مشکلش این است که ما تمام برنامه ریزی های زندگی مان را روی این موضوع گذاشته ایم. روی هوائیم.
به امید خبرهای خوب از دیاک برای تمام شدن این ده ماه.
۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه
بعضی وقت ها بعضی چیزها رویاهای دور از دسترس هستند. ولی وقتی کم کم نزدیک آن رویاهای دور می شوی باز هم باورت نمی شود که شاید به زودی برسی به آن ها. شاید در آینده این عکس ها و این نماها را با چشم خودم از نزدیک ببینم نه از طریق این دنیای مجازی. امیدوارم آن روز به همین زودی ها بیاید… این عکس ها شهری است که شاید روزی در آن زندگی کنم.