۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

افسردگی

به خودم می گویم نکند افسردگی گرفته ام. بارها به این موضوع فکر می کنم. شاید نیاز به داروهای ضد افسردگی دارم. نمی دانم چگونه از این شرایط رهایی پیدا کنم. رضایتمندی ام از همه چیز دارد به سمت صفر میل می کند. انگیزه ها آن قدر قوی نیستند که امیدواری بدهند. یا زمان زیادی ندارم تا به آن ها برسم و کم کم خاموش می شوند. شاید همه ی این ها نشانه هایی از بیماری افسردگی باشد.
بی برنامه گی بدترین آفت زندگی است. اینکه همه چیز قاطی شود و ندانی چه کار می خواهی بکنی و به کدام هدفت می خواهی برسیی. بد جور دچارش شده ام.
پ.ن : گاهی آدمی هزلیات می گوید ( مربوط به افسردگی را می گویم )

0 نظرات:

ارسال یک نظر