۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

می خواهم بروم پیش یک روانپزشک خوب و حاذق. روح و روانم نیاز به معاینه دارند. از این هایی که یک صندلی راحتی دارند که می توانی پایت را رویش دراز کنی و خیره شوی به دور دست. چند تا تیله را هم هی بین انگشتان یک دستت قل ( غل؟ ) بدهی و بگردانی و روانپزشک بگوید که حرف بزن و تو به اندازه تمام سنت حرف بزنی. بریزی بیرون. درست شبیه اینکه بروی برای این عمال اداره غضب همایونی مقر ( مغر؟ ) بیایی همه چیز را. این قدر حرف بزنی که وزنت نصف شود. این غربی ها خوب راهش را یاد گرفته اند. تا کمی وزن حرف هایشان زیاد شد می روند پیش یکی از همین گوش های بیکار و خود را خالی می کنند و سبک بار بیرون می آیند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر